چرا ما میگوییم زبان بدن به درد میخورد؟
در سالهای اخیر زبان بدن تبدیل به موضوح پرطرفداری در کشور ما شده است مخصوصا بعد چاپ کتاب مهندسی زبان بدن ( انشتارات نسل نو اندیش ). همه میخواهند به جایی برسند که بتوانند چیزهایی را ببینند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند. اما چرا زبان بدن اینقدر تأثیر دارد؟ ما از کجا میدانیم زبان بدن روش دقیقی برای شناخت مردم است؟ در این مطلب در این مورد صحبت میکنیم.
در حوزه روانشناسی شناختی چیزی به نام «مثلث شناختی» وجود دارد. این مفهوم میگوید که افکار ما به شکل مستقیم روی هیجانات و احساسات ما تأثیر دارند.
افکار هیجانات
آنچه فکر میکنید همان چیزی است که احساس میکنید.به این دو مثال در مورد تأثیر افکار بر هیجانات در موقعیتهای واقعی زندگی دقت کنید.
افکار هیجانات
مثال ۱: فرض کنید که یک ارائه کاری مهم پیش رو دارید. شما بصورت مداوم در ذهن خود فکر میکنید(افکار) که : «من جلوی مردم اصلاً خوب صحبت نمیکنم، اگر خراب کنم چه اتفاقی میافتد؟». این گونه افکار منجر به این میشوند که شما احساس فشار،اضطراب، عصبی بودن و یا حتی ترس (هیجانات) کنید.
مثال ۲: یک موقعیت دیگر را در نظر بگیرید، یک قرار ملاقات. کسی که واقعاً دوستش دارید از شما میخواهد که با او بیرون بروید. شما در ذهن خود این گونه فکر میکنید: «ما به اندازه کافی خوب نیستم که با این دختر باشم. امکان ندارد که او واقعاً به من علاقه داشته باشد». هیجانات شما همیشه بازتابی از افکار شما هستند. چون شما اجازه دادید این افکار وارد ذهنتان شوند، احساس کمرویی، بیارزشی،ناراحتی، جداشدگی و انزوا میکنید.
خب، چه اتفاقی میافتد وقتی ما این هیجانات ناخوشایند و منفی را در درون خود داریم؟ هیجانات بصورت مستقیم روی رفتار ما تأثیر میگذارند.
هیجانات رفتار
ادامه مثال ۱: روزی که باید ارائه خود را ارائه بدهید فرا میرسد و شما احساس فشار،اضطراب و عصبیبودن (هیجانات) دارید. شاید کاملاً ترسیدهاید. انگشتانتان میلرزند(رفتار) و دهانتان از صحرای آفریقا هم خشکتر شده است. شما با حرکتی آرام و یواشکی به جلوی اتاق میروید و شروع میکند. هنگامی که کار خود را جلوی همکاران و رئیسها ارائه میدهید صدایتان میلرزد و روی بعضی کلمات تپق میزنید. چندین بار صدای خود را صاف میکنید و از کلمه «مممم» دقیقاً ۱۳۷ بار در ۵ دقیقه استفاده میکنید.(همکارتان با مهربانی تمام تمام اینها را برای شما میشمارد و این تعداد را به شما خواهد گفت).
ادامه مثال دوم: وقتی دوست خود را در رستوران مورد علاقهاش برای شام ملاقات میکنید، بیشتر از قبل احساس کمرویی،بیمقداری،ناراحتی و جداشدگی و انزوا میکنید(هیجانات). به خاطر اینکه احساس کمرویی میکنید بیشتر روی این تمرکز میکنید که خرابکاری نکنید و به حرفهای او توجه نمیکنید و متوجه نیستید که خود را از مکالمه جدا میکنید. به دلیل اینکه احساس ناچیزی میکنید در مقابل او خود را پایین میگیرید و با این کار به او نشان میدهید که کوچکتر و پایینتر هستید. احساس معذب بودن شما باعث میشود که در تمام مدت شام در جای خود وول بخورید. شما دستان خود را ضربدری کرده و به همه جا به جز چشمان او نگاه میکنید.
افکار هیجانات رفتار
این نشاندهنده اهمیت زبان بدن است. اگر به زندگی افراد دیگر نگاه کنید، متوجه میشوید که رفتار بدن آنها بازتاب مستقیم افکار و احساسات درونی آنها است.(این به معنی این نیست که شما میتوانید افکار آنها را بخوانید).
خب این دو داستان چطور پایان یافتند؟
نتیجه نهایی: شما دقیقاً چیزی را بدست میآورید که به آن فکر میکنید.
مثال اول: در پایان روز وقتی جلسه تمام شد، رفتار شما نمایانگر افکار و هیجانات شما درباره آن موقعیت بود. شما به گونهای زندگی کردید که اجازه داده بودید در فکرتان بگذرد. شما در سخنرانی بد بودید و روز بزرگ و مهم خود را خراب کردید.
مثال دوم: بعد از شام، دوست شما با دوستان خود میرود. آنها از او میپرسند ملاقاتی که خیلی نسبت به آن هیجانزده بودی چطور بود؟ او پاسخ میدهد شما اصلاً به او گوش نمیدادید و خیلی ناشیانه رفتار میکردید و خود را افتاده میگرفتید و میگوید دیگر نمیخواهم او را ببینم. در ابتدای ملاقات شما به خودتان گفته بودید که لیاقت این دختر را ندارید و دقیقاً همینطور شد.
زبان بدن اهمیت دارد و تأثیرگذار است زیرا افکار و هیجانات مردم را منعکس میکند.
چطور میتوانیم از زبان بدن به سود خود استفاده کنیم؟
در زندگی روزمره، مثلث شناختی معمولاً به این شکل که گفتیم کار میکند.
افکار هیجانات رفتار
ما میتوانیم از این حقیقت به نفع خودمان استفاده کنیم. سادهترین راه این است که شیوه فکر کردن خودمان را تغییر دهیم. بعضی روانشناسان به این کار تغییر صحبت درونی میگویند. بیایید ببینیم در دو مثال بالا اگر فکر خود را تغییر میدادید چه اتفاقی میافتاد.
افکار (بهبودیافته) هیجانات رفتار
مثال اول: شما متوجه میشوید که در حالت معمول قبل از یک ارائه چیزهای منفی به خودتان میگویید. این بار برای بهتر شدن همه چیز در خودتان تغییر ایجاد میکنید و به خودتان میگویید:« من بهترین سخنران هستم و میخواهم اتاق را منفجر کنم»
افکار خوشبینانه شما باعث میشوند احساس شهامت،اشتیاق،شادی و اعتمادبهنفس کنید. وقتی زمان سخنرانی فرا میرسد، شما با دقت، بهوضوح و با اعتماد به نفس سخن میگویید. تمام کلمات شما توجه شنوندگان را جلب میکند زیرا با اشتیاق بیان شده است. این گونه مشخص است که شما به چیزی که میگویید اعتقاد دارید. آن افرادی که انتهای اتاق بودند دیگر چیزی را نمیشمارند. همانند هر کس دیگر در اتاق، آنها کاملاً به شما و تمام چیزی که میخواهید بگویید متمرکز هستند.
بعد از سخنرانی، رئیس شما را کناری کشیده و میگوید که بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است. او شما را مدیر اجرایی شرکت میکند و بعد از آن شما با خوشحالی زندگی میکنید. شاید کمی اغراق کردم. رئیس کمی به شما ارتقا میدهد.
مثال دوم: بهجای عصبی بودن به خاطر ملاقات پیش رو، شما روی چیزهای خوبی که میتوانید در این رابطه بالقوه ایجاد کنید تمرکز میکنید. شما اینگونه با خود فکر میکنید: «من آدم مهربانی هستم، من راه رفتن طولانی در ساحل را دوست دارم، من با بخش احساسی خودم رابطه خوبی دارم و عاشق ارتباط برقرار کردن هستم. من آدم فوقالعادهای هستم اما لیاقت دختری مثل او را دارم.» این افکار جدید و بهبودیافته احساساتی مانند هیجان،اعتمادبهنفس،راحتی و خوشبینی را برمیانگیزد.
در شب ملاقات، شما با علاقه به او گوش میدهید زیرا نگران این نیستیدکه تأثیر خوبی بگذارید، شما حالا میدانید که حتماً تأثیر خوبی میگذارید. وقتی او در مورد شما میپرسد، شما با اعتماد به نفس در مورد خود صحبت میکنید. به دلیل اینکه راحت هستید روی صندلی خود بیقرار نیستید و ناشی به نظر نمیرسید. بعد از آن شب دختر رویاهای شما به دوستان خود میگوید که میخواهد دوباره شما را ببیند. زبان بدن جذابیت شما سیگنالهای خوبی به سمت او ارسال کرده است، اگرچه شاید نتواند آنها را بخواند.
شما هم دوست دارید تعاملات اجتماعی خود را در زندگی ارتقا دهید؟ گفتن این حرف ساده است. کاری که باید بکنید این است که افکاری را انتخاب کنید که دوست دارید بازتاب آنها را در زندگی ببینید. به مرور زمان شما به این افکار جدید و سالم باور پیدا میکنید. شما هیجاناتی را که بازتاب این افکار هستند احساس خواهید کرد. دیر یا زود، میوه این افکار و هیجانات و احساسات را در زندگی خود خواهید چشید. شما نهتنها این افکار و احساسات را صحبت میکنید، بلکه آن را در زبان بدن خود نیز نشان خواهید داد حتی اگر تلاشی برای آن نکنید.
اگر افکار خود را تغییر دهید، زندگی شما تغییر خواهد کرد. زبان بدن یک هنر است و آموختن آن به ما کمک خواهد کرد تا مذاکره کننده بهتری باشیم .